نويسنده: مريم کريمي رامشه (1)




 

مقدمه

اين نوشتار قصد دارد با نگاهي به مشاهده مشارکتي، اين روش تحقيق را معرفي کرده و به تاريخچه آن بپردازد. سپس طرح کار عملي يا برنامه ريزي کاربردي جهت استفاده از اين روش بيان شده و در پايان، مزايا و معايب اين روش مطرح مي شود، علاوه بر اين، موارد مناسب و نامناسب جهت استفاده ي اين روش هم بيان مي شود.

1- مشاهده چيست؟

مشاهده شامل ديدن و شنيدن بسيار دقيق است. ما همواره ديگران را مي بينيم، اما معمولاً آنها را به منظور کشف اطلاعات خاص در مورد رفتارشان نمي نگريم. اين نوع نگاه کردن، همان مشاهده در علوم اجتماعي است
( Langley, 1988 ).

2- انواع مشاهده

2-1- مشاهده مشارکتي

مشاهده ي مشارکتي يکي از رايج ترين روش ها براي جمع آوري داده هاي کيفي و همچنين يکي از سخت ترين روش ها است. نياز است که محقق در فرهنگ يا زمينه و محيطي که مي خواهد مشاهده کند، شرکت نمايد. ادبيات مشاهده ي مشارکتي بحث مي کند که محقق چگونه وارد محيط شود، نقش محقق به عنوان مشاهده گر چگونه است، جمع آوري و ذخيره ي داده ها و نکات، و تجزيه و تحليل داده ها به چه صورت باشد. مشاهده ي مشارکتي اغلب به ماه ها و سال ها کار نياز دارد، زيرا محقق نياز دارد به عنوان يک جزء طبيعي آن فرهنگ پذيرفته شود تا بتواند در مورد مشاهدات خود ادعا کند.

2-2- مشاهدات مستقيم

مشاهده ي مستقيم از چندين جنبه با مشاهده ي مشارکتي متفاوت است: نخست، مشاهده گر مستقيم سعي ندارد عضوي از محيط شود. او سعي مي کند، مشاهده ي خود را بي سر و صدا انجام دهد تا در مشاهداتش تورشي صورت نگيرد. دوم، فرض مي شود که مشاهده گر مستقيم ديدگاه بي طرفانه تري دارد. محقق بيشتر نگاه مي کند تا در فعاليت ها شرکت کند. در نتيجه، فناوري مي تواند قسمت مفيدي از فرايند مشاهده ي مستقيم باشد ( براي مثال استفاده از تصويربرداري و فيلم برداري از پديده ها ). سوم، مشاهده مستقيم، بيشتر از مشاهده ي مشارکتي تمرکز دارد. محقق افراد يا وضعيت هاي نمونه اي خاص را بيشتر مشاهده مي کند تا اينکه در وضعيت و متن غوطه ور شود. در نهايت، مشاهده ي مستقيم به اندازه ي مشاهده ي مشارکتي وقتگير نيست. (2)
مشاهده ي مشارکتي، شيوه هاي تحقيقي متنوعي را از محدوديت هاي بالا به پايين به کار مي برد:
* مشاهده طبيعي: مشاهده ي مستقيم از وقايع به نحوي که در شرايط طبيعي رخ مي دهند.
* تحقيق اسنادي ( آرشيوي ): مطالعه ي اطلاعات از اسناد فعلاً موجود ساخته شده در شرايط طبيعي.
* پيمايشي: پرسش سؤالات مستقيم از افراد در شرايط طبيعي.
* مطالعه ي موردي: انجام مشاهدات وسيع از گروه يا فردي خاص.
* ارزيابي برنامه ها: ارزيابي پروژه هاي به کار رفته در شرايط طبيعي.
* آزمايش مشارکتي يا ميداني: آزمايش هاي کاربردي در شرايط طبيعي و در جايي که تأثيرات علّي جستجو مي شود.
در تحقيقات با محدوديت پايين محقق کنترل کمتري بر تحقيق يا رفتار سوژه ها دارد.

3-2- مشاهده ي طبيعي

مثال کلاسيک اين روش ، چارلز داروين است که به مدت 5 سال سوار بر کشتي نيروي دريايي بريتانيايي بيگل (3)،نمونه ها را جمع آوري کرد و داده ها ي توصيفي را کامل کرد تا تئوري تکامل را گسترش دهد .
مطالعه ي جين گودال در مورد شامپانزه ها در وطن بومي و طبيعي شان تانزانيا و مطالعه ي مردم شناسان که در ميان مردمان با فرهنگ هاي متفاوت زندگي ميکنند، مثال هاي اين روش هستند.

4-2- مطالعه ي موردي

اين نوع مشاهده، مشاهده طبيعي است، امّا با محدوديت هاي الزامي کمي متعادل و ملايم بر روي فرايند کار همراه است و نوعاً در محيط هاي طبيعي عملي نمي شود شرايط معمولاً به وسيله ي محقق فراهم مي شود. مطالعه موردي بر افراد تمرکز دارد و نوعاً به جنبه هاي محدودي از رفتار بيشتر از کل زمينه و جريان رفتار توجه دارد. مثال اين روش ، تحقيق زيگموند فرويد و پياژه در مورد توسعه ي شناخت در کودکان است .

3- تاريخچه استفاده از مشاهده مشارکتي

« مشاهده مشارکتي »، سابقه طولاني دارد . اصطلاح « مشاهده مشارکتي » اولين بار در قرن 19 از سوي يک دانشمند و مردم شناس فرانسوي قرن 19 به نام ژوزف مار ژراندو (4) در يک راهنماي تحقيق مردم نگاري براي مأموريني که به مناطق بدوي ميرفتند، مطرح شد.
با اين حال، استفاده از اين روش به قرن ها پيش از اين تاريخ باز مي گردد. هرودوت که گاه اورا پدر مردم شناسي نيز مي خوانند، از روشي شبيه مشاهده مشارکتي براي به دست آوردن داده هايش استفاده کرد. همچنين بايد به سنت گسترده اي که بين مورخان و جغرافي دانان مسلمان رايج بود، اشاره اي کرد. ابن بطوطه، ادريسي، ابن حوقل، ابن خلدون و... نيز روشي مشابه به کار مي بردند .
البته بايد به اين نکته اشاره کرد که ميزان مشارکت اين افراد در زندگي مردماني که توصيف مي کردند، بسيار ناچيز بود. از آغاز رنسانس در غرب و حتي کمي پيش از آن، دو دسته از اروپا به سمت جوامع و سرزمينهاي دوردست و ناشناخته روانه شدند. دسته اول، ميسيونرها و مبلغان مذهبي بودند که براي تبليغ آيين مسيح وترويج آن به سرزمينهاي ديگر مي رفتند. دسته ي دوم، جهان گردان بودند که بر اساس حس کنجکاوي وجهت ارضاي اين حس، مخاطره هاي سفر و زندگي در ميان اقوام نا شناخته، « وحشي » و حتي آدم خوار را به جان مي خريدند .
بسياري از اين افراد، ديگر هرگز به سرزمين و وطن خود باز نگشتند. نون که دانشجويي جوان در آکسفورد بود، در پي سفري به قبيله ي يولو در مالزي، ظاهراً در همانجا ازدواج کرد و علي رغم جستجوي طولاني مدتي برادرش براي يافتن وي انجام داد، ديگر هيچگاه غربيان موفق به ديدن وي نشدند. اين گرايش به بومي شدن در جوامع تحت مطالعه، در بسياري از پژوهشگران و مردم شناسان ديده مي شده است ( و همچنان ديده مي شود ). علاوه بر جاذبه هايي که هر فرهنگ براي غريبه ها دارد، اين امر ناشي از طبيعت کار ميداني نيز هست. پژوهش ميداني، در واقع فرصتي است تا ما از کارهاي روزمره اي که در بسياري موارد برايمان کسل کننده هستند، جدا شده و دست به تجربه هاي نويني بزنيم. به عبارت ديگر، براي مدتي از روزمرگي نجات يابيم. به هر حال، دانستني هاي علمي اروپاي چند سده پيش، سرشار از داستان ها و ماجراهاي عجيبي بود که انسان شناساني که به مناطق دور دست مي رفتند، تعريف مي کردند.
نسل اول جامعه شناساني مانند دورکيم و مردم شناساني همانند تايلر و فريزر، نيازي به مراجعه به ميدان پژوهش نمي ديدند و بر مشاهدات و شهادت هاي غيرحرفه اي همين ميسيونرها و جهانگردان تکيه مي کردند. اما بالاخره « انقلاب مالينوفسکي » رخ داد و حضور پژوهشگر در ميدان و مشاهده مشارکتي به ارزش هايي مطلق تبديل شد.
مالينوفسکي لهستاني الاصل، طي جنگ اول جهاني به عنوان تبعه کشور دشمن، تحت نظر قرار گرفت، اما توانست اجازه بگيرد تا به صورت تبعيدي، به جزاير تروبرياند در شمال استراليا برود و در فاصله ي سال هاي 1915 تا 1918، مجموعاً دو سال در ميان بوميان بدوي بود که داده هاي اين کتاب ها را بر اساس مشاهده مشارکتي گردآوري کرده بود. وي هنگام حضور در ميدان، نکات شخصي و خصوصي اش را در دفترچه اي يادداشت مي کرد. هرچند وي هرگز قصد چاپ و انتشار اين يادداشت ها را نداشت. اما به هر حال پس از مرگش، به صورت کتابي با نام « يک دفترچه خاطرات به معني واقعي کلمه » منتشر شد و بحث هايي را درباره ي شيوه ي کار وي دامن زد.
اهميت اين روش، بيش از آن است که تنها مردم شناسان از آن استفاده کنند. مکتب جامعه شناسي شيکاگو، اولين مکتبي بود که به طور گسترده از مشاهده ي مشارکتي در انجام پژوهش هاي اجتماعي استفاده کرد. اين مسئله تا حد زيادي تحت تأثير حضور رابرت پارک در اين مکتب بود که قبلاً حرفه روزنامه نگاري داشت و توانست مشاهدات توأم با مشارکتش را به اين گونه پژوهش ها وارد کند.
در دهه ي 1930 که اوج انجام اين گونه پژوهش ها توسط پژوهشگران مکتب شيکاگو بود، مردم شناسان هنوز علاقه مند به پژوهش در ميان مناطق دورافتاده بودند؛ در حالي که علاقه پژوهشگران مکتب شيکاگو، متوجه انواع شيوه هاي زندگي در شهر خودشان بود. اين پژوهش ها معمولاً در چهارچوب نظريه ي کنش متقابل نمادين صورت مي گرفت و پژوهشگران در آن بر مشاهده ي آدم ها در زيستگاه طبيعي شان، گفت و شنود با آنها و گردآوري و ثبت سرگذشت هايشان تأکيد داشتند.
تقريباً با افول مکتب شيکاگو، ستاره ي بخت مشاهده ي مشارکتي در ميان جامعه شناسان رو به خاموشي گراييد تا اينکه در دهه ي 1960 و در پي نقدهايي که به شدت بر روش هاي صرفاً کمي وارد شد، اين ستاره با درخششي دوباره نمايان شد. البته طي اين مدت ( بين دهه ي 1940 تا دهه ي 1960 )، اين روش همچنان اصلي ترين شيوه گردآوري داده براي مردم شناسان بود.
مردم نگاران فرهنگي از اين روش براي مطالعه ي فرهنگ هاي ديگر استفاده مي کردند. هرچند فرهنگ ها حتماً متفاوت نيستند، ولي اين روش در گذشته، اغلب براي مطالعه ي فرهنگ هايي که ابتدايي مي ناميدند، به کار مي رفت. هنوز در جامعه شناسي، مطالعه ي تفاوت فرهنگي از اين موارد است.
اين کار در فيلد يا ميداني انجام مي شود که محيط مطالعه ي سوژه ي تحقيق اجتماعي است. اين ميدان ممکن است، محيط آموزش و پرورش، محيطي صنعتي، يا جنگل هاي باراني آمازون باشد.
همان طور که مشاهده ي مشارکتي مي تواند به وسيله ي جانورشناسي چون جين گودال به کار برده شود؛ انسان شناسان فرهنگي چون رادکليف براون و مالينوفسکي هم اين روش را استفاده کردند. به هر حال امروزه اين شيوه، کاربرد بسياري در پژوهش هاي اجتماعي اعم از جامعه شناسي و انسان شناسي دارد وکمتر پژوهشگري است که به اهميت اين شيوه آگاه نباشد. (5)

4- مشاهده ي مشارکتي چيست؟

همان طور که مي دانيم، براي هر متدولوژي تکنيک هاي خاصي وجود دارد که به ما در راه رسيدن به آن کمک مي کند. يکي از تکنيک هاي تحقيق کيفي، « مشاهده ي مشارکتي » است.
اين روش، تکنيکي سودمند براي پديده هايي است که تا حدودي از منظر بيروني مبهم و نامفهوم هستند. در اينجا مصاحبه گر در حکم يکي از اعضاي گروه بوده و مي تواند از سه روش براي مشارکت در گروه سود جويد: مشاهده ي آشکار ( با آگاهي اعضاي گروه )، مشاهده ي پنهان ( بدون آگاهي اعضاي گروه ) و نيمه آشکار ( با آگاهي عده اي از اعضاي گروه ).
مشاهده ي مشارکتي براي فهم و تفسير رفتار آدم ها مناسب است و هدف آن نگاه از درون است. پيش از اين مشاهده ي مشارکتي متفاوت از روش هاي تحقيقي که در آزمايشگاه يا محيط هاي آکادميک ديده مي شد. اين تکنيک در ابتدا به وسيله ي مردم نگاري رشد کرد و گاه به عنوان تحقيق خاص و يا مردم نگاري شناخته مي شود. اين تکنيک با جهان تجارت به خوبي سازگار شده است.
پيش از آنکه به ذکر تعريف و حدود مشاهده ي مشارکتي بپردازيم، بهتر است مشخص کنيم که مشاهده ي مشارکتي شامل چه مواردي نمي شود:
نخست اينکه مشاهده ي مشارکتي، همان گونه که از نامش پيداست، چيزي جداي از مشاهده نيست؛ نه آنچنان که مارشال و راسمن در کتابشان ( روش تحقيق کيفي ) مشاهده مشارکتي را در يک مقوله و مشاهده را در مقوله اي ديگر به عنوان روش هاي گردآوري داده هاي کيفي معرفي کرده اند. البته شايد اين جداسازي تکنيک مشاهده مشارکتي از زيرمجموعه ي مشاهده، تا حدي به خاطر تأکيد بر اهميت مشاهده مشارکتي باشد، اما به هرحال نمي تواند توجيه مناسبي براي اين جداسازي باشد. چنانکه نويسندگان مزبور در جاهاي ديگر کتاب، مشاهده ي مشارکتي را نوعي مشاهده دانسته و فقط در مورد روش هاي گردآوري داده ها، از اين قاعده عدول کرده اند. بنابراين مشاهده ي مشارکتي، گونه اي از گونه هاي مختلف مشاهده است.
ديگر اينکه گاه مشاهده ي مشارکتي را به جاي واژه ي کيفي به کار مي برند، در حالي که مشاهده مشارکتي، تنها يک تکنيک براي گردآوري داده هاي کيفي است. همچنين غالباً مشاهده مشارکتي را با مردم نگاري مترادف مي دانند. شايد به اين دليل که مشاهده مشارکتي، رکن اصلي مردم نگاري است.
به هر حال مردم نگاري نيز يکي از روش هاي پژوهش کيفي است که از تکنيک هاي گوناگوني براي گردآوري داده ها استفاده مي کند. در مردم نگاري، گاه ناچار مي شويم از روش هاي آماري و پرسشنامه ( که هر دو روش کمّي هستند ) استفاده کنيم. مشاهده ي مشارکتي، اصلي ترين و مهم ترين شيوه ي گردآوري داده در مردم نگاري است.
رابطه مشاهده ي مشارکتي با مردم نگاري يا روش پژوهش کيفي، رابطه ي خاص و عام است. به عبارت ديگر، تکنيک مشاهده مشارکتي، تنها يکي از روش هاي مورد استفاده در مردم نگاري يا روش هاي پژوهش کيفي است.
پس از اين تعاريف سلبي، حال مي توانيم به اين نکته بپردازيم که مشاهده مشارکتي چيست. ابتدا به چند تعريف و توضيحي که درباره ي مشاهده ي مشارکتي ارائه شده، اشاره مي شود:
مشاهده ي مشارکتي مي تواند به عنوان يک رهيافت کلي و وسيع تحقيق کيفي يا روشي براي جمع آوري داده هاي کيفي در نظر گرفته شود. ايده ي اصلي اين است که محقق به داخل ميدان يا فيلد مي رود تا پديده ها را در وضع طبيعي خود مشاهده کند. محقق مشاهده ي مشارکتي نوعاً نکات مهم را يادداشت و بعد جمع آوري و تجزيه و تحليل مي کند ( Trochim, 1999 ).
« مشاهده ي مشارکتي يعني مشاهده توسط محققي که خود به عنوان جزئي از صحنه مورد مشاهده، نقش ايفا مي کند » ( مک نيل، 1378: 22 ).
سيلورمن، مشاهده ي مشارکت آميز را اصطلاحي معمولي مي داند که در جامعه شناسي براي روش هاي توصيف هم کنش به کار مي رود ( مارشال و راسمن، 1381: 3 ).
« استقرار در يک مکان در موقعيتي طبيعي، براي مدتي تقريباً طولاني براي توجه کردن، تجربه کردن و نشان دادن زندگي اجتماعي و فرايندهاي اجتماعي که در آن موقعيت رخ مي دهد » ( سيلورمن، 1381: 13 ).
بيتس و پلاگ در توضيح اين روش مي نويسند: « مشاهده ي مشارکت آميز چيزي نيست جز همان مشارکت عمل محقق در فرهنگ مورد بررسي » ( بيتس و پلاگ، 1375: 100 ).
رفيع پور به نقل از کلوکهن و لاندر، هدف مشاهده ي مشارکتي را چنين بيان مي کند: « هدف از اين تکنيک آن است که محقق، يک گروه را نه به صورت مصنوعي و در يک لابراتوار، بلکه در يک محيط واقعي و طبيعي مطالعه نمايد و بتواند جزئيات رفتار و شيوه ي زندگي گروه مورد نظر را از نزديک مطالعه و آن را به صورت عملي لمس و خوب درک کند » ( رفيع پور، 1381: 85 ).
مشاهده مشارکتي روشي کيفي است که ريشه آن به تحقيقات مردم نگارانه برمي گردد. مشاهده ي مشارکتي هميشه در محيط ها و زمينه هاي اجتماع رخ مي دهد، در محيط هايي که معتقدند روابطي با سؤالات تحقيق دارد. (6)
« مشاهده ي مشارکتي همان گونه که از نامش پيداست، مشاهده ي زندگي اجتماعي انسان ها در يک مکان مشخص و در ارتباط با يک يا چند موضوع است که براي گردآوري داده ها و توصيف مستند از آنها، پژوهشگر نقشي را در ميدان پژوهش برعهده گرفته و با توجه به اين نقش، تا حدي در زندگي اجتماعي افراد ساکن آن مکان و مرتبط با آن موضوع، مشارکت مي کند » ( فکوهي، 1381: 168-157 ).
در مشاهده ي مشارکتي، محقق يا قصد بررسي يک مسئله را در ميدان دارد يا اينکه صرفاً قصد توصيف کردن. البته در نهايت يک مسئله توصيف خواهيد شد، اما بين اين دو تفاوت عمده اي وجود دارد. براي مثال ممکن است علت ميزان بالاي طلاق در خانواده هاي يک شهر به عنوان يک مسئله مورد بررسي قرار گيرد و يا قصد محقق صرفاً توصيف خانواده در اين شهر باشد. در هر دو مورد، او به موضوع خانواده در اين شهر مي پردازد، اما در اولي طلاق، همچون يک مسئله در خانواده مطرح مي شود و در مورد دوم، ممکن است ضمن توصيف خانواده، اشاره اي به طلاق در آن نيز شود.
مشاهده ي مشارکتي در بسياري موارد، تنها يکي از مراحل تحقيق به شمار مي رود. پژوهشگر در ابتداي تحقيق، از اين روش استفاده مي کند تا با زمينه هاي گوناگون زندگي افراد تحت مطالعه آشنا شده و براي مثال بر اساس اطلاعات به دست آمده، پرسشنامه اي مناسب طرح کند. يا هم زمان با ديگر شيوه ها، از اين روش نيز به عنوان مکمل روش هاي ديگر استفاده مي کند و بالاخره اينکه ممکن است در پايان تحقيق، از اين روش براي بررسي صحت داده ها استفاده کند.
مشاهده مشارکتي گاه به عنوان يک روش به تنهايي کاربرد دارد. بسياري از گزارشگران، خبرنگاران و روزنامه نگاران، در يک پديده خبرساز شرکت کرده و مشاهداتشان را به عنوان نتيجه ي کار تحويل مي دهند.
کاربرد مشاهده ي طبيعي و روش هاي مطالعه ي موردي:
* برنامه ريزي اين روش ها کمتر رسمي است و طرح ها منعطف ترند.
* داده ها از راه مشاهده ي بي سرو صدا و مشاهده ي مشارکتي به دست مي آيند.
* اگر از مشاهده ي مشارکتي استفاده کند، مي تواند خود رفتار را دستکاري کند تا شرايط جديدي براي آزمون و ارزيابي فرضيات خلق کند.
* نمونه گيري از سوژه ها ممکن است تحت کنترل محقق نباشد ( ضمانتي براي بيانگر يا نشانگر بودن نمونه نيست ).
* نمونه گيري از وضعيت ها ممکن است محدود شود ( بايد سعي شود تا حد امکان نمونه زياد باشد ).
* در ارزيابي و تحليل داده ها، داده ها مي توانند کدبندي شوند.
* تکنيک هاي محدودي از تحليل آماري به کار برده شود. (7)
شرايط کاربرد مشاهده مشارکتي:
* زماني که سؤال به جريان طبيعي رفتار در شرايط طبيعي توجه دارد.
* در آغاز مراحل تحقيق در محيط و ميدان جديد.
* براي آشنا کردن محققان با سوژه ها و شرايط و محيط هايي که براي آنها جديد هستند.
* براي اثبات مناسبت روش هاي به کار رفته در يک تحقيق جديد ( سؤال اين است که کدام روش معقول و قابل قبول است ).
* جهت آزمون و ارزيابي قدرت تعميم تئوري هاي رايج يا اصلاح اساس تکنيک هاي کتابخانه اي.

4-1- اطلاعات مفيد مشاهده مشارکتي

* اطلاعات توصيفي جديد.
* نفي طرحي عام و رايج.
* نمي تواند تأثيرات علي را ايجاد کند، اما مي تواند اطلاعات مفيد درباره ي روابط بين متغيرها به دست دهد.

4-2- مسئله گزاره ها و فرضيات

* بررسي احتمالات تشخيصي ( به نظر مي رسد که کدام متغيرها با هم بيايند ).
* اغلب عام و گنگ است و تمرکز بيشتري بر روند تحقيق دارد. (8)

4-3- انواع منابع داده هاي جامعه شناختي

* منابع تاريخي؛
* داده هاي آماري؛
* تحقيق پيمايشي؛
* تحقيق مشارکتي و پديدارشناختي.

5- روش هاي مشاهده مشارکتي

مشاهده مشارکتي شامل مجموعه اي از داده ها يا اطلاعات اوليه اي است که جديد هستند. اينها مي تواند از طريق پيمايش و پرسشنامه هايي که به طور اختصاصي براي موضوع خاصي تنظيم شده اند، جمع آوري شود. (9)

5-1- گردآوري داده ها

مشاهده و مصاحبه، دو روش اصلي گردآوري داده هاي کيفي به شمار مي آيند. در پژوهش هاي مبتني بر مشاهده مشارکتي نيز به همين صورت است. اما در ميدان ممکن است موارد بسياري را مشاهده کرد که اتفاقاً همه با موضوع تحقيق در ارتباط باشند. محقق ضمن آنکه نگاهي خاص به هر يک از آنها دارد، بايد نظم و ارتباط ميان آنها را نيز بفهمد.
هميشه بين اجزاي يک مجموعه با يکديگر ونيز اجزا با کل مجموعه ارتباطي وجود دارد و بايد اين ارتباط را تشخيص داد. براي اين کار مي توان از دسته بندي اجزا و مقولات آغاز کرد. اين دسته بندي ها بايد بر اساس نظر مردم مورد مطالعه باشد. يعني دقت شود آنها چگونه اشيا، رفتارها، روابط و حتي خودشان را مقوله بندي مي کنند. هرگونه مقوله بندي افراد، مکان، زمان و اشيا، دنيا را براي محقق ساده تر مي سازد. وقتي که او توانست فردي را در مقوله اي قرار دهد، و اين چه دانشجو باشد يا استاد، چه کشيش باشد يا برادر و مادر، آنگاه رفتار آن فرد براي محقق به آساني قابل انتظار و پيش بيني است.
در سازماندهي مقولات، بايد سعي شود واژه پوشش را شناخته و محدوده شمول آن را نيز مشخص کرد. مثلاً اگر فردي گفت که « بدبخت » است، بايد دقيقاً مشخص شود که منظورش از بدبخت چيست: فقير و ندار است؟ احساس مي کند شانس و بخت در زندگي همراهش نيست؟ فرزندان ناخلف دارد؟ يا ... همين واژه را اگر فردي ديگر درباره يک نفر به کار برد، ممکن است معاني ديگري نيز بيابد. مثلاً اگر با شدت صدا گفت « او بدبخت است »، ممکن است منظورش اين باشد که او دزد، معتاد، الکلي يا ... است.
نکته ديگري که در هنگام گردآوري اطلاعات و داده ها بايد به آن توجه کرد، بحث موقعيت يک پديده، رويداد، رفتار و ... است. مثلاً اگر کارمندان اداره اي نسبت به مافوق خود ادب و احترام بسياري قائل هستند، نبايد سريعاً نتيجه گيري کرد که کارمندان اين اداره، بسيار مؤدب هستند و به افراد ديگر نيز احترام فراواني مي گذارند. بايد به اين نکته توجه داشته باشيم که آنها در اين موقعيت با رئيس و مافوق خود برخورد داشته اند، مؤدب بوده اند و ممکن است در برابر افراد ديگر از جمله زيردستان خود يا ارباب رجوع ها، برخوردي کاملاً متفاوت داشته باشند.
در اينجا بد نيست به اين نکته نيز اشاره اي شود که بر اساس آنچه نظريه نمايشي گافمن توضيح مي دهد، افراد هنگام حضور در اجتماع، مانند بازيگران تئاتر، متناسب با محيط، نقشي را برعهده مي گيرند، اما هنگامي که به فضاي مشخص تر خودشان برگشتند ( پشت صحنه تئاتر )، نقش هايشان را وا مي نهند و خودشان مي شوند. بنابراين هنگام مشاهده يک رفتار، بايد به اين نکته توجه کرد که آن رفتار، در چه زمينه اي رخ داده است. در زمينه گفتار نيز به همين شکل است، دقت شود که آيا سخني که در يک موقعيت بر زبان آورده شده، آيا در موقعيت ديگر نيز به همان صورت بيان مي شود يا آنکه تغيير مي يابد. توانش ارتباطي، بر تشخيص محيط ها از جهت فرهنگي تعريف شده و توانايي به زبان آوردن گفته هايي است که براي اين محيط ها مناسب تشخيص داده شده اند.
بيکر از دو شيوه ي مهم ياد مي کند که هنگام بررسي و مشاهده کلامي مي توان از آنها استفاده کرد. در اين شيوه ها، پژوهشگر به مسئله توانش زباني نيز توجه نشان مي دهد: گوش دادن به صحبت ها و يادداشت مضمون آنها بر حسب نوع کلام مانند: سؤال، خبر، تعريف و ... يا گفتگو را تعامل اجتماعي در نظرگرفته ( يادداشت کرد که چه کسي با چه کسي صحبت مي کند، چه کسي از چه کسي سؤال مي کند، چه کسي با چه کسي صحبت مي کند، چه کسي از چه کسي سؤال مي کند، چه کسي به چه کسي پاسخ مي دهد و چه کسي از چه کسي گفته هاي چه کسي را تصديق مي کند ). در شيوه ي اول، گفته ها، از گوينده ها مهم ترند و در شيوه ي دوم، گوينده ها از گفته ها. البته هر دو شيوه را مي توان با هم ادغام کرد.
نکته ديگر در هنگام گردآوري اطلاعات، استفاده از داده هاي کمي در هنگام مشاهده مشارکتي است. چنانکه سيلورمن و تورد ( 1980 ) توضيح مي دهند: نکته مهم اين است که شمردني ها را بشماريم، ترجيحاً بر حسب مقولاتي که خود مشارکت کنندگان در عمل به کار مي برند. به جاي آنکه زبان کنشگران را راهنمايي شفاف براي واقعيت هاي اجتماعي بدانيم، بايد واقعيت ها را همان سان که در کلامشان ساخته مي شود ( هم شفاهي و هم کتبي ) تحليل کنيم.
چنانکه اين دو توضيح مي دهند، با شمارش تعداد دفعات تکرار يک پديده، رفتار و ... مي توان به صحت گفتار افراد در آن مورد پي برد. مثلاً اگر يک فروشنده درباره راکد بودن بازار خريد و فروش گفت: « روزي بيشتر از 30-20 مشتري نداريم »، مي توان با شمارش تعداد مشترياني که در يک روز به آن فروشگاه مراجعه مي کنند، به درستي گفته وي پي برد. مثلاً اگر پس از چند روز بررسي؛ اگر هر روز بيش از 100 مشتري به آن فروشگاه مراجعه مي کنند، مي توان پي به اشتباه بودن گفته ي فروشنده برد.
البته به کارگيري داده هاي کمي در مشاهده مشارکتي مي تواند مزاياي ديگري نيز داشته باشد. چنين شمارشي، از وسوسه ي استفاده از اطلاعات صرفاً مؤيد براي تأييد تفسير محقق جلوگيري مي کند. اين نوع شمارش، تصويري از کل نمونه مورد بررسي را به صورتي مختصر ارائه مي کند، نمونه هاي خلاف را مشخص مي سازد و تحليل کيفي بيشتر درباره ي قواعد رفتار را تشويق مي کند. چه اين اعداد حاصل از شمارش ها و چه ديگر پديده ها، رويدادها، رفتارها، گفتارها، افراد و ... که در ميدان مشاهده مي شود، به راحتي ممکن است فراموش شوند يا به دليل فراموشي، تحريف شوند. (10)

5-2- تجزيه و تحليل و نوشتن نتايج مشاهده

بازنويسي مشاهدات شامل موارد زير است:
* چگونه و چرا مشاهده ي خود را به اين نحو که انجام شده است، تنظيم کرده است؟
* چگونه مشاهده رخداد، شامل مشکلات و مسائلي است که محقق داشته است؟
* محقق چه چيزي کشف کرده و چگونه با جنبه هاي ديگر تحقيقتش رابطه دارد؟
* اگر او بخواهد دوباره اين کار را انجام دهد، چگونه مشاهده ي خود را تنظيم مي کند؟ (11)
پژوهشگر، گزارش حاصل از مشاهده مشارکتي خود را پس از اتمام کار ميداني مي نويسد، اما براي اينکه تا آن موقع، مشاهدات را فراموش نکند، بايد اقدام به يادداشت برداري آنها در ميدان کند.
چنانکه پيشتر نيز اشاره شد، هر چه نقش مشاهده گر بودن پژوهشگر در ميدان بيشتر باشد، امکان يادداشت برداري در ميدان است و در مقابل، هرچه نقش مشارکت کنندگي او بيشتر باشد، اين امکان برايش کمتر فراهم مي شود. يادداشت برداري بايد تا حد امکان در يک مکان آرام و خلوت صورت بگيرد تا پژوهشگر با آرامش خاطر اقدام به ثبت مشاهداتش کند. همچنين در بسياري موارد، يادداشت برداري در مقابل ديدگان مردم تحت مطالعه، باعث ايجاد حساسيت در آنها مي شود؛ به ويژه هنگامي که در حال گفتگو با فرد، يادداشت برداري مي تواند باعث به هم خوردن حالت طبيعي آن فرد شود. بنابراين توصيه مي شود که تا حد امکان، يادداشت برداري به دور از نگاه هاي مردم صورت بگيرد. علاوه بر اين، در يادداشت برداري که در ميدان صورت مي گيرد، لازم نيست همه ي مشاهدات جزء به جزء يادداشت شود. تنها کافي است نکات و مطالب مهم و کليدي را ثبت کرد که در هنگام پاک نويس کردن يادداشت ها در يادآوري مشاهدات به محقق کمک کنند.
يادداشت هاي کليدي، در اولين فرصت ممکن بايد به يادداشت هاي کاملي تبديل شوند تا خطر فراموشي مشاهدات، کاهش يابد. در يادداشت هايي که ثبت مي شود، بايد تاريخ، ساعت، مکان و احياناً اطلاعاتي ديگر که لازم است را درباره آن پديده، فرايند يا ... که يادداشت شود نيز نوشته شود.
يادداشت برداري ها از مشاهدات ميداني نيز از تيغ منتقدان در امان نمانده است. براي مثال مطرح شده است که تصور مي شود، محقق به هنگام جمع آوري و ثبت اطلاعات، عيني برخورد مي کند و اين چگونگي تعبير و تفسير بعدي است که از تعصبات وي متأثر مي شود. اما مهم ترين تحريفات در مطالعات علمي رفتار اجتماعي، در حين جمع آوري اطلاعات رخ مي دهد. هميشه مشاهدات انتخابي و تعبير و تفسير انتخابي در کار است.
مک نيل نيز در تأييد همين گزينشي بودن مشاهداتي که يادداشت برداري بر اساس آنها شکل مي گيرد، مي نويسد: اين يادداشت ها هر چقدر هم کامل و مو به باشند، باز هم برگزيده اي از کل رويدادهايي هستند که محقق مي تواند آنها را ببيند و اين گزينش بر مبناي آن چيزي انجام مي گيرد که محقق مهم تشخيص مي دهد. اين به معناي آن است که محقق بر مبناي قضاوت خود به نمونه گيري دست مي زند. قضاوت محقق درباره اينکه چه چيز مهم و چه چيز غيرمهم است، بر نتيجه تحقيق تأثير مي گذارد.
گزينشي بودن مشاهدات، غيرقابل انکار است. اما بايد به اين نکته نيز توجه کرد که پژوهشگر ناچار به گزينشي عمل کردن است؛ چراکه در يک زمان نمي تواند در همه ي نقاط ميدان تحت مطالعه باشد و ناچار است در هر زمان، تنها در يک نقطه باشد. ضمن آنکه تمام پديده ها، روندها و ... که در همان نقطه روي مي دهند هم نيز نمي توان مشاهده کرد و بنابراين پژوهشگر ناچار به گزينشي عمل کردن است.
نکته آخر درباره ي گردآوري داده ها اين است که پژوهشگر نبايد تنها به آنچه اتفاق مي افتد يا وجود دارد، توجه کند، بلکه بايد در پي آنچه وجود ندارد و اتفاق نمي افتد نيز برآيد و چرايي آن را دريابد، اين موارد را شواهد منفي مي نامند. چنانکه لوئيس ها ( 1980 ) يادآور شده است: شواهد منفي عبارتند از: 1- عدم وقوع رخدادها، 2- رخدادهايي که جلب نظر نکرده يا ثبت نشده اند و 3- رخدادهايي که به صورت خام ثبت شده اند، اما بد تفسير شده يا در تحليل و گزارش تحقيقي تحريف شده اند. چنانچه شواهدي درباره ي موضوعي خاص در ميان نباشد، چه بسا اين عدم دخالت عمداً وانمود شده باشد. گاه نيز ممکن است به علت عدم حساسيت پژوهشگر، ابعاد مهمي ناديده گرفته شود.
تذکرات لوئيس ها نشان مي دهد که عدم وقوع رخدادي در محيط ممکن است سرنخي درباره ي وقايع جاري باشد. در چنين مواردي است که دقت و زيرکي پژوهشگر آشکار مي شود و وي بايد از سطح گذشته و به اصطلاح، کاسه ي زير نيم کاسه را کشف کند.

6- مزايا و معايب به کارگيري روش مشاهده مشارکتي

بحث مزايا و معايب به کارگيري اين روش، تا حد زيادي به کيفي بودن آن باز مي گردد، يعني همان درگيري قديمي بين روش کمي و روش کيفي. روش هاي بررسي کمي که هدفشان يافتن علت هاست، بر اهميت بي طرفي و عينيت در پژوهش تأکيد مي ورزند. در مقابل، در روش هاي کيفي بيشتر توصيف، تحليل و تفسير واقعيت ها مد نظر است و بنابراين طرفداران اين روش ها، در پي دستيابي به معاني زندگي انسان ها هستند.
استفاده کنندگان از روش هاي کيفي و به ويژه مشاهده ي مشارکتي، متهم هستند که معيارهاي دقيقي براي اثبات درستي معنايي که از زندگي انسان ها به دست مي دهند، ندارند. در مقابل، استفاده کنندگان از روش هاي کمي نيز به خاطر ماندن در سطح و عدم آگاهي از ژرفاي زندگي انسان ها، مورد سرزنش قرار مي گيرند. لازم به ذکر نيست که همه ي روش ها داراي نقاط قوت و ضعف خاص خود هستند و دليل استفاده از يک روش در پژوهشي خاص، متناسب تر بودن آن روش براي پژوهش مورد نظر است.
مالينوفسکي خاطرنشان کرده که بسياري از موقعيت ها را فقط از طريق مشاهده مشارکتي مي توان به دست آورد. مهم ترين ويژگي مشاهده مشارکتي که آن را به عنوان مزيت در اين روش در نظر مي گيرند، اين است که با به کارگيري آن، پژوهشگر اين توانايي را به دست مي آورد تا ساختار فرهنگي را از درون آن بنگرد و بدين وسيله، به درکي نزديک درک بوميان از زمينه ي فرهنگي آنها دست يابد.
براي درک يک فرهنگ بايد ديد که عاملان آن فرهنگ چگونه آن را مي بينند، به قواعد آن رفتار مي کنند و يا آن را تغيير مي دهند. اين درک از فرهنگ، براي پژوهشگر حاصل نمي شود، مگر آنکه خودش چونان عاملان بومي آن فرهنگ، فرهنگ مذکور را تجربه کنند. هرچند رسيدن به نگاهي که دقيقاً همسان نگاه بوميان باشد، تقريباً ناممکن است، اما نزديک تر شدن به آن امکان پذير است و اين نزديکي حاصل نمي شود، مگر به وسيله ي روش مشاهده مشارکتي. همچنين در اين روش به داده هاي فراواني دسترسي پيدا مي کنيد که از طريق اطلاع رسان يا پرسشنامه ، مصاحبه و .. به دست نمي آيند.
مردم به دو دليل برخي اطلاعات را در اختيار پژوهشگر نمي گذارند؛ يعني اينکه برخي رويدادها و پديده ها آنقدر برايشان عادي شده که يا آن را به خاطر نمي آورند و يا اينکه گمان مي کنند چندان اهميتي ندارد. ديگر آنکه ممکن است اطلاع رسان، بنا به دلايلي مايل نباشد برخي اطلاعات را در اختيار پژوهشگر قرار دهد و يا برخي اطلاعات نادرست را به عمد در اختيار پژوهشگر بگذارد. مثلاً نمي خواهد پژوهشگر بداند ميزان اعتياد در آن مکان بالاست و يا تصوير بدي از شخص يا گروه رقيبش در اختيار پژوهشگر مي گذارد. تنها با زندگي کردن در ميان مردم و به کارگيري روش مشاهده مشارکتي است که پژوهشگر مي تواند به صحت و سقم گفته هاي مردم پي ببرد.
همچنين در بسياري موارد، مشاهده ي مشارکتي تنها گزينه براي انجام يک پژوهش است. براي مثال به قول اوانس پريچارد، چگونه مي توان در ميان اقوام و افرادي که سواد خواندن و نوشتن ندارند، از روش پرسشنامه استفاده کرد؟
دنزين به اين نکته اشاره مي کند که روش مشاهده ي مشارکتي، نسبت به روش هاي آماري اين مزيت را دارد که در ميدان پژوهش، نسبت به گردآوري داده ها، انعطاف پذير است. اين روش، همچنين براي توسعه ي ديدگاه شخص پژوهشگر نيز بسيار سودمند است. پژوهشگري که در اثر مشاهده ي مشارکتي به درون فهمي برسد و بتواند درک کند که چرا مردم، آن گونه عمل مي کنند، به اين نتيجه گيري جالب مي رسد که فرهنگ هاي ديگر نسبت به فرهنگ پژوهشگر، پايين تر و پست تر نيستند، بلکه آنها نيز ( مانند فرهنگ پژوهشگر ) براي امکانات و شرايط موجود مناسب ترين هستند و اين يعني همان ديدگاه نسبيت فرهنگي.
دوري از خانه و نيز گفتگو با غريبه ها مي تواند براي پژوهشگر آموزنده باشد و در بسياري موارد، در شخصيت پژوهشگر تغييرات عمده اي را باعث مي شود. چنانکه کارلوس کاستاندا در طول پژوهش مردم شناسانه اش درباره ي گياه پيوتل که شمن ( جادوگر ) هاي سرخپوست از آن استفاده مي کردند، تحت تأثير آموزه هاي يک پيرمرد سرخپوست به نام « دون خوان ماتوس » قرار گرفت و براي سالياني دراز، مريد آن پيرمرد عارف شد، تا بدانجا که با اعتقادي تام، بسياري از اعمال عرفاني سرخپوستي را تجربه کرد.
البته گاه برعکس اين حالت اتفاق مي افتد. به عبارت ديگر، پژوهشگر ممکن است در هنگام بررسي مثلاً يک گروه غيراخلاقي، خود نيز عضو آنها شود. اين مسئله بستگي به انتخاب موضوع و چگونگي برخورد با آن دارد. در نهايت يک ويژگي مثبت ديگر مشاهده مشارکتي، نصيب مردم تحت مطالعه مي شود. پژوهشگر مي تواند با بازتاب دادن مشکلات مردمي که در زندگي آنها مشارکت و مشکلاتشان را از نزديک لمس کرده است، به آنها در رفع مسائلشان کمک کند.
مزاياي مشاهده مشارکتي را مي توان به طور خلاصه چنين بر شمرد:
* نزديک تر بودن به شرايط جهان واقعي.
* اين نوع تحقيق مي تواند براي تاجر، بهترين راه براي کشف اطلاعات خاص مورد نيازش باشد.
* تاجر مي تواند مطمئن باشد که اطلاعات به دست آمده اش، به روز است.
* امکان محرمانه بودن وجود دارد.
محدوديت ها و معايب مشاهده مشارکتي عبارتند از:
* تحقيق را نمي توان فراتر از آنچه مطالعه شده، تعميم داد.
* تکرار تحقيق سخت است، مگر اينکه فرايند و پروژه کاملاً آشکار و روشن شود.
* تأثيرات علي را نمي تواند نشان دهد- ما را به سفسطه ي علت يابي پس از وقوع راهنمايي مي کند. (12)
* در تجارت، ممکن است بيشتر از آنکه به جمع آوري اطلاعات بپردازد، به شغل تجارت بپردازد.
* مطالعه در نمونه کوچک، نيازمند صرف هزينه و وقت زيادي است.
منابع تحقيق:

1. بيتس، دانيل و فرد پلاگ، انسان شناسي فرهنگي، ترجمه محسن ثلاثي، تهران: انتشارات علمي، 1375.
2. رفيع پور، فرامرز، تکنيک هاي خاص تحقيق در علوم اجتماعي، تهران: انتشارات سهامي انتشار، 1381.
3. سيلورمن، ديويد، روش تحقيق کيفي در جامعه شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، تبيان: 1381.
4. فکوهي، ناصر، تاريخ انديشه و نظريه هاي انسان شناسي، تهران: نشر ني، 1381.
5. مارشال، کاترين و گرچن ب. راسمن، روش تحقيق کيفي، ترجمه علي پارساييان و سيدمحمد اعرابي، تهران: دفتر پژوهش هاي فرهنگي، 1381.
6. مک نيل، پاتريک، روش هاي تحقيق، ترجمه محسن ثلاثي، تهران: انتشارات آگاه، 1378.

1. Field research: Naturalistic Observation and Case- study Research: chapter, www.//Polar.alaskapacific.edu/gregb/ES601/ch6notes.html.
2. http://anthropology.ir/m ethod
3. http://anthropology.ir/node/206.
4. Langley, P,. " Machine Learning as an Experimental Science ", Machine Learning, 3: 5-8, 1988.
5. Trochim, E. M. K,The Research Jethods Knowlege Base, Ithaca, Cornell University Custom Publishing, 1999.
6. www. fastlinksolutions.co.uk/typesofm.htm.
7. www.field.com/about.htm.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوي دکتري جامعه شناسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات.
2. http://polar.alaskapacific.edu/gregb/ES601/ch6notes.html.
3. Beagle
4. Joseph-Marie Gerando
5. http://anthropology.ir/code. 206.
6. I will send the correct link 4 V ( by e- mail )!
7. http://polar.alaskpacific.edu/gregb/ES601/ch6notes.html.
8. Ibid
9. www.Fastlinksolutions.Co. Uk/Typesofm.Htm.
10. http://anthropology.ir/method
11. www.Field.com/About.Html
12. http://polar.alaskapacific.edu/gregb/ES601/ch6notes.html.

منبع مقاله :
زيرنظر صالحي اميري، رضا، فتحي، سروش؛ ( 1391 )، مجموعه مقالات روشهاي تحقيق کيفي در پژوهش هاي اجتماعي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول